قوله تعالى: «بسْم الله الرحْمن الرحیم» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.


«کهیعص» (۱) الله، خداوندى، بسنده کار راه‏نماى، زینهار دار داناى راست گوى، «ذکْر رحْمت ربک» این یادگار خداوند توست، بمهربانى خویش. «عبْده زکریا.» (۲) بنده خویش را زکریا.


«إذْ نادى‏ ربه» بر خواند خداوند خویش را، «نداء خفیا.» (۳) خواندنى نرم


«قال رب» گفت اى خداوند من، «إنی وهن الْعظْم منی» من آنم که استخوان من و اندام من سست گشت، «و اشْتعل الرأْس شیْبا» و سر من در ایستید بسپیدى پیرى، «و لمْ أکنْ» و هرگز نبودم «بدعائک رب» بخواندن تو خداوند من، «شقیا.» (۴) بدبختى.


«و إنی خفْت الْموالی» و من میترسم از نیازادگان، «منْ ورائی» از پس مرگ خویش، «و کانت امْرأتی عاقرا» و زن من نازاینده است. «فهبْ لی منْ لدنْک ولیا» (۵) پس ببخش مرا از نزدیک خویش فرزندى.


«یرثنی و یرث منْ آل یعْقوب» فرزندى که میراث برد از من وز همه نژاد و فرزندان یعقوب، «و اجْعلْه رب رضیا» (۶) و آن فرزند را اى خداوند من پسندیده‏ کن.


«یا زکریا إنا نبشرک بغلام» اى زکریا ما ترا بشارت دهیم بپسرى، «اسْمه یحْیى‏» نام او یحیى، «لمْ نجْعلْ له منْ قبْل سمیا» (۷) که او را پیش ازین هیچ همنام نکردیم.


«قال رب» زکریا گفت خداوند من، «أنى یکون لی غلام» چون بود مرا پسرى؟ «و کانت امْرأتی عاقرا» و زن من نازاینده «و قدْ بلغْت من الْکبر عتیا.» (۸)


و من از پیرى بتباهى رسیده.


«قال» گفت. «کذلک قال ربک» چنین گفت خداوند تو. «هو علی هین» که آن بر من آسان و خوار است، «و قدْ خلقْتک منْ قبْل» و بیافریدیم ترا پیش «و لمْ تک شیْئا.» (۹) و خود هیچ نبودى.


«قال رب اجْعلْ لی آیة» گفت خداوندا مرا نشانى بنماى، «قال آیتک» گفت نشان ترا آنست. «ألا تکلم الناس ثلاث لیال سویا» (۱۰) که سخن مگوى با مردمان سه شبانروز


«فخرج على‏ قوْمه» بیرون آمد بر قوم خویش، «من الْمحْراب» از کوشک خویش «فأوْحى‏ إلیْهمْ» و بایشان مینمود، «أنْ سبحوا بکْرة و عشیا» (۱۱) که نماز کنید بامداد و شبانگاه.


«یا یحْیى‏ خذ الْکتاب بقوة» اى یحیى پیغام و دین گیر بنیروى «و آتیْناه الْحکْم صبیا» (۱۲) و را پیغام و حکم دادیم و نیز کودک.


«و حنانا منْ لدنا و زکاة» و از نزدیک خویش او را نیکى دادیم و پاکى «و کان تقیا» (۱۳) و پرهیزکار بود.


«و برا بوالدیْه» و نوازنده بود و نیکوکار با پدر و مادر خویش، «و لمْ یکنْ جبارا عصیا» (۱۴) و جبارى نابخشاینده نبود و نه عاصى «و سلام علیْه» و سلام بر یحیى «یوْم ولد» آن روز که زادند «و یوْم یموت» و آن روز که میرد. «و یوْم یبْعث حیا» (۱۵) و آن روز که بر انگیزانند وى را زنده.